جدول جو
جدول جو

معنی گرده پزی - جستجوی لغت در جدول جو

گرده پزی
(گِ دَ / دِ پَ)
عمل پختن نان گرد. رجوع به گرده پز شود
لغت نامه دهخدا
گرده پزی
عمل پختن نان مدور شغل گرده پز، دکان گرده پز
تصویری از گرده پزی
تصویر گرده پزی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده پز
تصویر گنده پز
کسی که چیزهای گندیده و پست بپزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرده پز
تصویر گرده پز
نانوایی که نان گرده بپزد
فرهنگ فارسی عمید
تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 818)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ)
آنکه پاهای بدبو دارد
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نِ)
آنکه چیزهای پست و متعفن پزد، چون شکنبه و روده و امثال آن، آنکه بد پزد:
اوستاد تمام گنده پزان.
شیخ بهائی.
- امثال:
هر گنده پزی را گنده خوری است. (از شاهد صادق) ، نظیر: هر گنده خوری را گنده پزی می باید. (از مجموعۀ امثال چ هند) (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1973).
رجوع به گنده پزی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ دَ / دِ)
نانوائی که نانهای خود را بتعداد معین پزد و به افراد فروشد. آنکه عمده پز نیست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ دِ)
دهی است از دهستان صومای بخش صومای شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 159 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
پیهی باشد بر روی کلیه ها. فروقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ / بِ)
آنکه پای چون گربه دارد شکاف شکاف. آنکه پای پهن دارد:
پیسی و ناسورکون و گربه پای
خایه غر داری تو چون اشتردرای.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ چِ مِ)
ده کوچکی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعه نو شهرستان شاهرود که در 14000 گزی جنوب قلعه نو واقع شده و30 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(لِ نِ)
آنکه نان گرد پزد. نان پز که نانهای او گرد باشد:
همان گردۀ نرم چون لیف خز
کز او پخته شد گردۀ گرده پز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ پَ)
شغل و عمل گنده پز. رجوع به گنده پز شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ پَ)
عمل نانوای خرده پز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گرده پیه
تصویر گرده پیه
پیهی است بر روی کلیتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورده پزی
تصویر خورده پزی
طباخی آشپزی، دکان آشپزی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که نان گرد پزد: همان گرده نرم چون لیف خز کزو پخته شد گرده گرده پز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیرامون تخت، جای نشستن، یا گرد پا نشستن، مربع نشستن چهار زانو نشستن: هر که سروری ندارد و مخدومی ندارد... نیک بی ادب باشد و اخلاق ناپسندیده دارد چنانکه کافرخطایی گرد پا می نشیند و اخ و تف می کند
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چیز های متعفن و پست پزد و فروشد (مانند شکنبه و روده) : اوستاد تمام گنده پزان، آنکه بد پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده پزی
تصویر گنده پزی
شغل و عمل گنده پز
فرهنگ لغت هوشیار